وقتی پیامبر خدا(ص) از مقام دخترش فاطمه(س) سخن میگوید، صرفاً یک تمجید عاطفی در کار نیست؛ بلکه پردهبرداری از حقیقتی الهی است که در وجود ایشان به ودیعه گذاشته شده. حدیثی که میفرماید: «اگر حُسن و زیبایی قرار بود کالبدی انسانی بیابد، همانا فاطمه میشد، بلکه فاطمه از آن هم برتر است»، دعوتی است برای عبور از درک سطحی و ورود به ژرفای سرّی بزرگ؛ سرّ فاطمه(س).
حدیثی که ابنعباس از رسول خدا(ص) نقل میکند، یک گزاره ساده نیست، بلکه کلیدی برای فهم جایگاه وجودی حضرت زهرا(س) است: «لَوْ کَانَ الْحُسْنُ شَخْصاً لَکَانَ فَاطِمَةَ، بَلْ هِیَ أَعْظَمُ...» (مقتل الحسین، ۱/۶۰). این کلام را نمیتوان با عباراتی گذرا تفسیر کرد، زیرا هرگاه پیامبر(ص) و اهل بیتش از مقامی سخن میگویند، در حقیقت لایهای از جلال الهی را آشکار میسازند.
معادلهای که معکوس میشود: فاطمه(س)، معیار زیبایی
پیامبر(ص) کلام خود را با یک جمله شرطی آغاز میکند که تصویری شگرف میآفریند: «اگر زیبایی قرار بود یک شخص باشد...». در اینجا، یک مفهوم انتزاعی و کلی یعنی «حُسن» (زیبایی)، به یک وجود عینی و مجسم تبدیل میشود. گویی تمام آنچه از بهاء، نور، صفا، پاکی و تناسب در عالم میتوان تصور کرد، در یک کالبد انسانی جمع شده است.
سپس پاسخ شرط را بیان میکند: «...همانا فاطمه بود». یعنی اگر تمام زیبایی عالم تجسد مییافت، آن تجسد کسی جز فاطمه(س) نبود. اما اوج حدیث و نقطه عطف آن، در عبارت بعدی نهفته است: «بَلْ هِیَ أَعْظَمُ» (بلکه او برتر است).
این عبارت کوتاه و کوبنده، راه را بر هرگونه فهم ظاهری میبندد. پیامبر(ص) نمیخواهد فاطمه(س) را به زیبایی تشبیه کند؛ بلکه میخواهد بگوید حتی اگر کاملترین شکل ممکن از زیبایی را تصور کنید، بدانید که فاطمه(س) با آن مساوی نیست، بلکه مقامی بالاتر دارد. این یعنی حدیث، فاطمه(س) را با «حُسن» نمیسنجد، بلکه این «حُسن» است که باید با فاطمه(س) سنجیده شود. او معیار زیبایی است، نه انعکاسی از آن. به عبارت دیگر، زیبایی با فاطمه(س) تعریف میشود، نه فاطمه(س) با زیبایی.
کدام زیبایی؟ جمالی از جنس طهارت و نور
واژه «حُسن» در زبان عربی، هم به زیبایی ظاهری و حسی(چهره، هیئت، نور) اشاره دارد و هم به زیبایی باطنی و معنوی (اخلاق، طهارت، روح). پیامبر(ص) این واژه را در معنای مطلق آن به کار برده است؛ زیباییای که ظاهر و باطن را با هم در بر میگیرد.
جمال فاطمه(س)، جمال چهره و قامت نیست، بلکه جمالِ جوهر و حقیقتِ وجودی اوست. این زیبایی در ابعاد مختلفی تجلی یافته است:
جمال طهارتش: که آیه تطهیر (إِنَّمَا یُرِیدُ اللهُ لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ...) گواه آن است.
جمال روحش: که آنچنان عظمت داشت که جبرئیل بر خانه کوچک او فرود میآمد.
جمال عبادتش: که آنقدر در پیشگاه خدا میایستاد تا پاهایش ورم میکرد.
جمال بخشندگیاش: که در اوج نیاز، طعام خود را به مسکین و یتیم و اسیر بخشید (وَیُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَی حُبِّهِ...).
جمال مقام نورانیاش: که بر اساس روایات، نور وجودی او پیش از خلقت عوالم آفریده شده بود.
بنابراین، زیباییای که با چشم دیده میشود، تنها سایهای از آن جمال حقیقی است که در روح فاطمه(س) جریان دارد.
برترینِ اهل زمین: در گوهر، شرافت و کرامت
در ادامه حدیث، پیامبر(ص) سه ویژگی منحصربهفرد را برای ایشان برمیشمرد: «إِنَّ فَاطِمَةَ ابْنَتِی خَیْرُ أَهْلِ الْأَرْضِ عُنْصُراً وَ شَرَفاً وَ کَرَماً» (همانا دخترم فاطمه، برترین اهل زمین از نظر عنصر، شرافت و کرامت است).
1. عنصر (گوهر وجودی): «عنصر» به معنای ریشه، اصل و بذر اولیه است. گویی پیامبر(ص) میفرماید ریشه وجودی فاطمه(س) تنها از خاک زمین شکل نگرفته، بلکه از نور محمد(ص) و روح رسالت سرچشمه گرفته است. او نه فقط امتدادِ نَسَبی، که امتدادِ نوری و سرّیِ نبوت است.
2. شرافت (جایگاه): شرافت فاطمه(س) تنها به نسب والای او خلاصه نمیشود. او در جایگاهی قرار گرفته که تمام طبقات فضیلت را در خود جمع کرده است: شرافتِ دختریِ برترین مخلوق خدا، شرافتِ همسریِ سید اوصیا، شرافتِ مادریِ سرور جوانان بهشت و بالاتر از همه، شرافتِ برگزیدگی الهی که او را «سیده نساء العالمین» (سرور زنان جهانیان) قرار داد.
3. کرامت (بزرگواری): کرامت ایشان فقط بخشش مادی نیست، بلکه کرامتی است که از روح بزرگ، مواضع استوار، عطای بیمنت و حضور نورانیاش در هستی نشأت میگیرد. این کرامت در دعاهای طولانیاش که دیگران را بر خود مقدم میداشت، به اوج خود میرسید.
فاطمه(س)، یک حقیقت متافیزیکی
این حدیث آشکار میسازد که فاطمه(س)، تنها یک شخصیت برجسته تاریخی نیست؛ او یک «مقام نورانی»، یک «تجلی رحمت الهی» و «باب فهم اسرار آل محمد(ص)» است. توصیف پیامبر(ص) مبالغهای انسانی نیست، بلکه کشف حقیقتی است که با حواس ظاهری درک نمیشود. فاطمه(س)، جوهر حُسن الهی در وجود انسانی، معیار کمال بشری و سرّی از اسرار جمال خداوند است که بر زمین تجلی کرده است. او نه فقط یک زن، که یک «معنا» است؛ معنایی به نام زیبایی مطلق.



نظر شما